فرصتی برای سیاست اجتماعی در ایران بعد از جنگ با اسرائیل

(غیرمرتبط با موضوعات هوش مصنوعی)
اواخر خردادماه ۱۴۰۴ بود که رژیم صهیونیستی اسرائیل طی حملهای غافلگیرانه در نیمهشب به خاک کشور عزیزمان در نقاطی به خصوص شهر تهران تجاوز کرد و منجر به کشته شدن تعداد قابل توجهی از افسران نظامی و دانشمندان هستهای در کشور شد. این حمله که در نیمه شب انجام شد موجب بروز ترس و اضطراب در غیرنظامیان و هجوم مردم به پمپ بنزینها شد. طی ساعات ابتدایی جنگ، اخباری مبنی بر شهادت تعدادی از نظامیان و غیرنظامیان شنیده شد که شدیداً فضای فکری و معنوی جامعه ایران را تحت تأثیر قرار داد و طولی نکشید که ایران در طی عملیاتهای نظامی وعده صادق ۲ و ۳، پاسخ این حملات را به اسرائیل داد. از آنجاکه این حمله در نیمه شب پایان هفته اتفاق افتاد، درست در زمانی که بازارهای مالی تعطیل بودند، قیمت دلار در کشور نتوانست بیش از ۹۸ هزارتومان افزایش یابد و شاخصهای بورس نیز جابجا نشدند.
رژیم صهیونیستی در ادامه تجاوز خود، برخی از نقطههای استراتژیک مانند مراکز سوخت شهری و سایتهای هستهای را در کشور مورد حمله قرار داد که یکی از آنها ساختمان صدا و سیما در تهران بود. این حمله منجر به بروز خشم نیروهای نظامی و ترس عمومی جامعه از وضعیت جنگ شد. موج گستردهتری از ساکنان تهران و شهرهای بزرگ به سوی سایر شهرهای ایمنتر رهسپار شدند تا از عواقب جنگ در امان بمانند. صدای پدافندهای شبانه در دل ساکنان تهرانی تبدیل به موسیقی شبانه شد و هر شب همچون سالی بر اهالی کشور گذشت.
ورود ایالات متحده آمریکا به این جنگ و آسیب زدن به برخی تأسیسات مهم در کنار توییتهای رئیس جمهور ترامپ موشکهایی تند و تیز به افکار عمومی ایران بودند. جامعه ایرانی اگرچه سالهاست طی تحمل مشکلات و معضلات بیشمار اجتماعی و اقتصادی، دیگر به زحمت یک کل یکپارچه به نام «جامعه ایران» بود، در شرایط جنگی مجدداً به لحاظ واکنش به جنگ و افکار عمومی به چند پاره تقسیم شد. عدهای که امکان تحرک داشتند تحت شرایط جنگی به مناطق امنتری کوچ کردند و روزها و ساعاتی در ترافیک و به دور از اخبار جنگ سپری کردند. عدهای از مردم که به دلایل متعددی از جمله ضعف امنیت اقتصادی و درآمد کم، داشتن مشاغل کلیدی، نداشتن پناهگاه مناسب در سایر شهرها، داشتن اعضای خانواده آسیبپذیر مانند کودک، سالمند، بیمار و… نتوانستند جابهجا شوند و تلاش کردند دل به قدرت پدافند نظامی کشور و مشیت الهی دهند.
در این میان اگرچه دنبال نمودن اخبار و اطلاعات از مراجع داخلی و خارجی بسیار متناقض و گمراهکننده بود اما باید اذعان کرد که نیروهای نظامی تا حد توان در دفاع از کشور و حمله به متجاوز، بینظیر عمل نمودند و جهانیان را به احترام واداشتند. در کنار سوخترسانی کنترلشده، تأمین مایحتاج غذایی مردم به خصوص در روزهای ابتدایی، واریز یارانههای نقدی، حفظ زیرساختهای آب، برق و گاز تا حد قابل قبول، مدیریت حملونقل و… که از نکات مثبت کنترل بحران و دفاع جانانه دولت از نیازهای مهم مردم در شرایط جنگ تلقی میشوند، ضعف جدی اطلاعرسانی عمومی صادقانه و کمککننده به مردم عادی نیز مشهود بود.
باید اعتراف کرد که در این ایام برای مخاطب صداوسیما بودن، میبایستی همچون مبارزی در راه آزادی سرزمینهای اشغالی میبودیم و برای مخاطب رسانههای خارجی بودن نیز میبایستی مانند فردی بیتوجه به بمبباران در راه مبارزه با نظام سیاسی در حال شعار دادن عمل میکردیم. (در این میان از مدیریت پخش شبکه ۳ نهایت قدردانی را دارم که به عنوان تنها سنگر ذهنی کودکان و بزرگسالان خسته، آشفته و نگران، هرشب فوتبال پخش میکرد!)
قطع اینترنت که یک گزینه نظامی برای حفظ امنیت داخلی بود نیز اگرچه یک ضرورت در زمان جنگ بود اما بسیاری از شهروندان عادی داخلی و خارجی را نیز در آستانه فروپاشی روانی و بیخبری قرار داد. با این اقدام، دسترسی به معدود کانالها و رسانههای تلگرامیای که در دست هموطنانی در شرایط خودمان بودند نیز محدود شد. از دست رفتن موقت ساختارهای بانکی و سرمایههای مجازی در اثر حملات سایبری نیز به این آشفتگی روانی دامن زد.
در ایران امروز، به عنوان یک کُلیت چندپاره، مایلم از آن دسته افرادی دفاع کنم که از آرمان «زندگی عادی» در این ایام دفاع نمودند. شهروندانی که از هر صدای نابهنجار در شهر خود میلرزیدند و از اخبار اصابت موشکهای ایرانی و تخریب در یک جای دیگر نیز خوشنود نمیشدند. کسانی که در اثر شنیدن اخبارِ فروپاشی نظم حداقلی جامعه خود دفاع نمیکردند و اگرچه دل خوشی از اوضاع پیش از جنگ با نظام سیاسی نداشتند اما حاضر به بهخطرانداختن تمام کشورشان به مرز بیدولتی نیز نبودند. این قشرِ معمولی، خاکستری، طبقه متوسطی، دارای چیزی برای از دست دادن، کمابیش غیرسیاسی و یا سیاستزده، و شاید محتاط، اما به تعبیر من «مردمی با اصالت»، احتمالاً بدون آنکه معنای علمی فاشیست بودن را بدانند با این دیدگاههای تند به خوبی مرزبندی کردند. برای این مردم «معمولی» اهمیت چندانی نداشت که در جنگ ما توانستیم چند خانه را تخریب و چند انسان را بکشیم، بلکه فقط مهم این بود که این شرایط جنگی به پایان برسد.
این مردم در همین روزها توانستند کافههایشان را چند ساعتی باز نگهدارند، آغوش خانههایشان را با پنجرههای چسبزده برای یکدیگر بگشایند، عروسیشان را با رقصنور موشکها برگزار کنند، برای کودکانشان قصه بخوانند، به اندازه نیازشان خرید کنند، با امید از یکدیگر در پشت تلفن خداحافظی کنند و با لبخند و چشمی گریان اخبار صلح را دنبال کنند.
باری، این جامعه فریاد میزند که از سیاستهایی که ممکن است دارایی ناچیز مادی و تنها ارزش زندگیشان یعنی خانوادهشان را به خطر بیندازد فاصله میگیرد. اکنون که تشت رسوایی برخی از اپوزوسیونهای خارج از ایران از بام افتاده که آشکارا از تجاوز اسرائیل به خاک ایران حمایت کردند و وِجهه خود را میان بسیاری از مخالفان وضعیت سیاسی داخلی نیز از دست دادند، بهترین زمان برای ایجاد آشتی ملی، دلجویی از جامعه، بازگشت به عقلانیت سیاسی و گوش جان سپردن به صدای جامعهای است که طلب زندگی معمولی دارد و در سالیان اخیر خود را از طریق جنبشهای اجتماعی نیز نشان داده است. اگرچه تا بازیابی زندگی واقعی و بازگشت جامعه به شرایط پیش از جنگ، فرصتی مغتنم برای این آشتی شکننده وجود دارد، در صورت ادامه مسیرهای گذشته توسط حاکمیت، شکاف این اختلاف عمیقتر شده و محتمل است معضلات اجتماعی و درگیری با نظام سیاسی در قالبهای مختلف تداوم داشته باشند.
از آنجا که شرایط جنگی هنوز به طور کامل به پایان نرسیده است و کسی از آینده اطلاعی ندارد، پنجرهای سیاستی باز است و نباید اجازه داد تا فضای عمومی کشور به سمت دیدگاههای تندرو، انتقامجویانه و نظامی هدایت شود. از این پنجره فرصت میتوان در جهت افزایش بستر گفتگوی ملی، تقویت روحیه سازندگی و توسعه در دولت و جامعه، تقویت دولت رفاه در داخل و ارکان آن، فاصله گرفتن از مسیرهایی که ممکن است کشور را دوباره به ورطه جنگ بکشاند، تلاش برای گفتگوهای دیپلماتیک برای رفع تحریمهای ظالمانه، افزایش آگاهانه آزادیهای اجتماعی و بازگرداندن نشاط به جامعه ایرانی و در یک کلام آشتی ملی میان حاکمیت و جامعه حرکت داد. (اگرچه ممکن است آشتی حاکمیتی با سابقه سرکوب جنبشهای اجتماعی و ناکارآمدیهای فراوان با جامعهای سرشار از احساس از دست دادن و خشم نسبت به وضعیت سیاسی موجود کار آسانی نباشد.)
نهایتاً با امید به بدتر نشدن اوضاع، جنگ ۱۲ روزه، با تمام پلیدیهایش امروز این امکان را برای بازگشت از برخی مسیرهای پرهزینه و کمبازده نظامی برای نظام سیاسی در کشور گشوده است. در صورت پایداری آتشبس، میتوان امید داشت که بازتعریفی در معنای «بازدارندگی نظامی» صورت گیرد و به این درک رسید که آنچه ایران را در برابر هر تهدیدی، استوار نگه میدارد فقط «ایران» است.
امروز فرصتی نسبتاً کمخطر و کمهزینه (در نسبت با آنچه میتوانست در هیأت فاجعهای تمام عیار محقق شود) برای نظام سیاسی داخلی مهیا شده است تا پیش از آنکه کشور را در آتش جنگهای خارجی، اعتراضات مردمی، نظامیگری افراطی، آشوب همهجانبه، فروپاشی اقتصادی، مهاجرت گسترده، از دست رفتن منابع، نابودی نظم اجتماعی و… بسوزاند؛ ضمن حفظ دستاوردهای قابل ارزش، از برخی تندرویهای گذشته خود عبرت گرفته و اشتباهات خود را تکرار ننماید. در این شرایط میتوان امیدوار بود که دیدگاههای سیاست اجتماعی در معنای دفاع از شهروندانِ دارای حق و حقوق و شایسته داشتن زندگی مرفه، به جای دیدگاههای نظامی و افراطی در سطوح بالای سیاسی جایگزین شوند و از مفهوم امنیت در تمام ابعاد آن مجدداً دفاع نماید.
به امید ایرانی سربلند
یک نظر
مطالب ارائهشده نگاهی روشن و چندبُعدی به تحولات اجتماعی ایران ۴۰۴ داره و زمینه تأمل و گفتوگوی بیشتری را فراهم میسازه.
قدردان این تلاش ارزشمندتان هستم.